عید قربان
سلام مامانی عیده قربانه منم صبح پاشدم و میخوام کیک درست کنم تو و بابایی خوابیدین منم خیلی خوابم میادش اما با صدای الله اکبر که مردم میدادن پاشدم دیشبم اتاقت رو تغییر دادیم و تخت خودمون رو اوردیم وای مامانی کلی یاد اون دوران با بابایی افتادیم کلیم با بابایی گفتیم و خندیدیم بیچاره خودش از زیر زمین تخت رو اورده بود بالا منم کمکش کردم اما بالاخره زور زیادی که نداشتم فک کنم دوباره بابات باید عمل کنه چون هنوز بخیه هاشم نکشیده کاش عیدیه یه مساف...
نویسنده :
مامانی و بابایی جون
22:03